این نوشته ای از نوشته های دکتر علی شریعتی است.
امید دارم که خوشتون بیاد.
....و در آغاز هیچ نبود
کلمه بود
و ان کلمه خدا بود.
عظمت همواره در جستجوی چشمی است که او را ببیند
و خوبی همواره در انتظار خردی است که او را بشناسد
و زیبایی همواره تشنه دلی که به او عشق ورزد
و غرور در ارزوی عصیان مغروری که بشکندش و سیرابش کند
و خدا عظیم بود و خوب وزیبا و مغرور
اما کسی نداشت.
خدا زنده جاوید بود
که در کویر بی پایان عدم تنها نفس می کشید..........
دوست داشت چشمی ببیندش و دوست داشت دلی بشناسدش
و در خانه ای گرم از عشق و روشن از اشنایی و استوار از ایمان و پاک
از خلوص خانه گیرد.
و خدا افریدگار بود
و دوست داشت بیافریند:
زمین را گسترد
و دریا ها را از اشک هایی که در تنهاییاش ریخته بود پر کرد
و کوههای اندوهش را
که در یگانگی دردمندش بر دلش توده گشته بود
بر پشت زمین نهاد................